مـטּ دیگہ نـہ از اومـدטּ
کسـے ذوق زده میشم ،
نہ کسے از ڪنآرمـ
بره حوصلـہ دارمــ
نآزشو بـخـرمــ
ڪہ بـرگرده ...
مـטּآدمــ بے احسآسے نیستمـ !
مـטּ بے معرفـتــ و نآمرد نیستمــ ...
فقط خستہ امــ ...
از همـہ چے !
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
اجرای پارتیشن اداری شیشه ای | 0 | 11 | seogoodgirllll |
خرید سرویس چوب | 2 | 97 | mohsenporali |
چهارچوب فلزی درب ضد سرقت | 1 | 138 | mohsenporali |
اجزاء تشکیل دهنده اسکلت فلزی | 1 | 77 | mohsenporali |
کشتی کج(آشنایی با کشتی کج) | 1 | 580 | mohsenporali |
درب ضد سرقت بهتر است یا انواع حفاظ های خانگی؟ | 1 | 265 | elhamrezaii1369 |
نمایندگی بوتان منطقه 4 | 0 | 29 | amir14364 |
آدم وقـتي يـه حـس تکرار نشدني
رو با يکي تجـربه مـيکـنه
ديگه اون حــس رو با کـسِ ديگه اي نـميـتونه تـجـربه کـنه
بـعـضي حــس هـا خــاص و نــاب هـسـتـنـد
مـثـل بــعـضـي آدم هـا !
هی رفیق
خواستم بگویم این آرزویی که تو به آن رسیده ای
روزگاری مال من بو د…
“جـدایـی آنقدر ها هم که فکر می کنی تلخ نیست
اگر هنوز حـرف های من را باور نداری از نادر و سیمین بپرس
که از تمام دنیــا جایــزه گرفته اند
به ادامه مطلب بروید
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دگر با جوانان ناز کن با ما چرا
•
•
•
به ادامه مطلب بروید
من همان دخترک غم زده ی دیروزم
من همان کودک بی تاب برای بودن
که دلش رادراندوه به زنجیرکشید
وبه اندازه ی دل رنج کشید
وبه اندازه ی بی معرفتی دردکشید
دانم و دانی که جانم عاشق از آن توست
پس بزن آتش به جانم که جانم جان توست
گر زنی آتش به جانم من بسوزم در رهت
پس از آن هر ذره از خاکسترم خواهان توست . . .
به ادامه مطلب بروید
روي آن شيشه تبدار تورا"ها" كردم،اسم زيباي تورابانفسم جاكردم،شيشه بدجوردلش ابري
وباراني شد،شيشه رايك شبه تبديل به درياكردم، باسرانگشت كشيدم به دلش عكس
تورا،عكس زيباي توراسيرتماشا كردم
دلـَ ــمــ
رُمـآن عاشقانهـ میخــواهـَـد
که تـــ ـو آن پسرکِ بالآ بلــ ـنـد ِ
سینه ستـَ ـبرَش بـآشی
و مَـ ـن دخــ ـترکی سر بـه هـَـ ـوا
کــ ه با تمـآمـِ سر بـه هــ ـوا بودن هایـَش
به راه آورد تـــو و دلــَ ـت را
به ادامه مطلب بروید
کاش بدونی نبودنت، یا تا ابد ندیدنت، بهونه ای نیست برای از یاد بردنت
************
خوش به حال فرهاد
که تلخ ترین خاطره زندگی اش هم شیرین بود . . .
شاید دیگران در نبودنت “سرم” را گرم کنند ، ولی “دلم” را هرگز . . .
غلام همت آن نازنینم که کار خیر بی روی ریا کرد
من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟
با دو چشمان پر از اشک صدایش کردی؟
گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست
تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟
عشق بازی کار فرهاد است و بس / دل به شیرین داد و دیگر هیچکس
مهر امروزی فریبی بیش نیست / مانده ام حیران که اصل عشق چیست ؟
حریقی به جانم زدی با نگاهت / دلم را ربودی تو با روی ماهت
سیاهی برفت از تمام جهان / چو دیدم به یک لحظه چشم سیاهت
خدایا
این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند
فکری کن
اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت . . .
تعداد صفحات : 6